سلام تا حالا خواستی چیزی کوچیکی را پنهون کنی و لو رفتی 

چه قدر حس ضایع شدگی باحالی داره 

امروز چون قراربودم پدر آقا محمد بیاند خونمون صبح که بیدار شدم تمیز کاری خونه را انجام دادم و به خونه نظم داد. 

سوال همیشگی، که ذهن من و تقریبا همه خانما را درگیر میکنه اینه که چی بپزم .. یعنی اینقدر که ما سر این قضیه فکر کردیم انیشتن سر اختراع برق فکر نکرد 

حتی یه دوستام می گفت من اگه شب به نتیجه نرسم که چی بپزم .. خوابم نمی بره خخ

رفتم یخچال نگاه کردم ببینم چی دارم چی ندارم بهتره چی بپزم 

 که دیگه با کلی فکر ،به این نتیجه هسته ایی رسیدم که کباب شامی بپزم ...

 مشغول تهیه غذا بودم که زنگ خونه بهصدا  در اومد

رفتم دم در ،دیدم حاج خانم، همسایمون بود سوپ زیاد پخته بود یه کاسه بزرگم برا ما آوورده .دمش گرم خیلی آدم با محبتیه

 کل ذوق کردم گفتم  بزار هیچی نگم که همسایه سوپا اوورده که آقا محمد پیش خودش بگه ایول به خانومم به خاطر بابام سوپم پخته 

ساعت حدود۱نیم بود که آقا محمد و پدرشون اومدن .. من سفره را انداختم 

غذاها را هم چیدم ولی چون کلاس داشتم از پدرشون معذرت خواهی که باید برم و با آقا محمد از خونه اومدیم بیرون 

 دم پله ها حاج خانم با یه سینی و کاسه سوپ  ایستاده  بود که داشت برا همسایه بالایی میبرد باهاشون دوباره سلام علیک و تشکر کردم ..وپیش خودم گفتم وای لووو رفتم ... دیدم آقا محمد که رفته بود تو حیاط داره از پشت در شیشه ای، داره  به من نگاه می کنه و  می خنده

رفتم پیشش گفتم .. راستش شما نپرسیدین منم هیچ نگفتم ،می خواستم فک کنی به خاطر بابا سوپ پختم 

گفت :چی!!! سوپا مگه خودت نپختی 

گفتم نه،مگه الان  واسه این نخندی 

گفت ااا پس خودت نپخته بودی کلک!!من داشتم به مدل کفش پاک کردنت می خندیدم 

خخخ دستی دستی خودما لو دادم

شماهم  از من درس بگیرید تا از یه چی مطمئن نشدید خودتونا لو ندید

باشهfrownwinklaugh